مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
نیـمه شب شـعـله به مهـمانی در میآید اشـک آتـش به سـر هـیـزم تـر مـیآیـد کـوچـه را دود گـرفت و وسط آتـش ها پشت در حضرت زهرا به نظر میآید روضه خوان کیست؟ امامیست که چون ابراهیم مثل خیری ست که در دامن شر میآید روضه خوان باش که درک صفحات مقتل فـقـط از عـهـدۀ لـبـهـای تـو بـر میآیـد بی وفا شهـر مدینه، بی حـیا ای بـغـداد سوز این روضه به پابوس جگر میآید گرچه عمامه نداری و عبایی هم نیست بـه تـنـت نـور ولایـت چــقـدر مـیآیـد ماه، روبـنـد بـیانـداز ببـین در دل شب مو پـریـشان وسـط کـوچه قـمـر میآید مو پریشان شدی و زجر کشیدی، آری مو پـریـشان بـشود حوصله سر میآید روضه بر حـاشیۀ برگ شقـایق بنویس مثل زهراست غمت، حضرت صادق بنویس چه رسیده ست به حال بـدن محـترمت و چه سنگین شده بر شانۀ تو کوه غمت ریسـمان بر تن مهـتاب تو بی تاب شده کوچه پر نور شده نیـمۀ شب از قدمت تو اگـر تـنـدتـر از این بروی مـیـفـتـی آه ای پــیـر قـبـیـلــه، آه از قَــدِّ خـمـت مو سفـیـدی و ولیکن پـسـر فـاطـمهای مـادرت گـفـت بُـنَـیَّ بـه فـدای قــدمـت مثل آن سینۀ سنگین شده در ظهر عطش چقـدر سخت شده هم دم و هم بازدمت تو چه گفتی که سزاوار مصیبت شدهای؟ تو چه کردی که کند قاتـل تو متّهـمت؟ بـنـویس آنـچـه که اسلام به آن وابـسته رسـتـگـاری مـرا داده خـدا در قـلـمـت روضه بر حـاشیۀ برگ شقـایق بنویس مثل زهراست غمت، حضرت صادق بنویس |